حسرتهای
تاریخی چه معنا و مفهومی میتواند داشته باشد؟ خانم باربارا تاکمن، در کتاب
خواندنی خود به نام «سیر نابخردی، از ترویا تا ویتنام» بر بخشی از
رویدادهای تاریخی که میتواند موجب تاسف و حسرت ما باشد اشاره کرده است.
در تاریخ خودمان هم میتوانیم مواردی از این قبیل را بیابیم. مثلا در تاریخ اسلام، اگر مسلم ابن عقیل، ابن زیاد را در خانه هانی میکشت، آیا تاریخ به گونه دیگری رقم نمیخورد؟ اگر سلطان محمد خوارزمشاه هیات حسن نیت مغولها را قتل عام نمیکرد، آیا مغولها رو به سوی غرب و ایران میآوردند و آن جنایات را مرتکب میشدند؟ اگر با شعار جمهوری رضاخان مخالفت نمیشد، ایران چه سرنوشتی داشت؟ اگر در سال 1327، ترور شاه موفق بود چه اتفاقی برای ایران میافتاد؟ اگر مصدق در مواجهه با کودتا چنین و چنان میکرد، یا امیرکبیر در برابر ناصرالدینشاه رفتار دیگری میداشت، چه میشد؟ در جهان معاصر هم اگر ولیعهد اتریش ترور نمیشد، آیا جنگ جهانی اول پیش میآمد؟ اگر برخورد چمبرلین با هیتلر سختگیرانه بود، آیا همچنان شاهد جنگ جهانی دوم بودیم؟ اگر ترورهای هیتلر موفق بود، جهان به چه صورتی درمیآمد؟ و الی آخر...
واقعیت این است که اگر بخواهیم برای این رویدادها حسرت بخوریم، شاید لازم شود که از چندینبرابر اقدامات احتمالی و بدتر دیگری که میتوانست رخ دهد و رخ نداده، نیز خوشحال باشیم.
بهعلاوه میتوان از تعداد بیشتری از اقدامات ناخوشایندی خوشحال بود که رخ دادند، ولی در مسیر نادرستی قرار نگرفتند و در واقع تهدیدی بودند که به فرصت تبدیل شدند.
نکته مهم دیگری که در حسرتهای تاریخی باید به آن توجه داشت، استمرار منطقی تاثیرات یک اقدام تاریخی است و این تا حدی متفاوت است با اثرات رویدادهای غیرتاریخی. برای نمونه بارها دیده شده که یک اتفاق مشابه برای دو نفر که از بسیاری جهات شبیه یکدیگرند، دو اثر مغایر هم برجای میگذارد، زیرا آن دو نفر به دو گونه متفاوت با آن رویداد مشابه، مواجه شدهاند.
بنابراین، بسیاری از رویدادهای تاریخی مثل توپی هستند که وقتی به هوا پرتاب میشوند تا به زمین برسند صدها بار چرخ زدهاند، البته منظورم این نیست که هر اتفاقی میتواند هر نتیجهای را در درون خود نهفته داشته باشد و این ما هستیم که میتوانیم با رفتار خود یکی از این نتایج (از بد تا خوب) را آشکار کنیم، ولی نفی این گزاره بدان معنا نیست که معتقد باشیم، هر رویداد تاریخی فقط و فقط یک نتیجه قطعی میتوانسته داشته باشد و گریزی از آن نبوده است.
نکته دیگر این است که اگر بعضی از رویدادهای تاریخی رخ نمیداد، ممکن بود پیامدهای دیگری ایجاد میشد که لزوما از پیامدهای آن رویداد بدتر یا بهتر نبود.
بنابراین قضاوت قطعی کردن درباره رویدادهای تاریخی برحسب نتایجی که گمان میکنیم محصول آنهاست، بسیار سخت است و باید با احتیاط صورت گیرد. از این رو، و با توجه به این نکات میتوان نتیجه گرفت که حسرتهای تاریخی چندان واجد اعتبار و دقت نیست، زیرا تاریخ میتوانست از اینکه هست هم بدتر باشد، بهویژه در 70 سال اخیر که دنیا وارد عصر اتم شده است.
برای نمونه باید خیلی خوشبخت باشیم که آن افسر روسی از انجام وظیفهاش استکاف کرد، وقتی در سال 1983 مشاهده کرد که نشانههای کامپیوتری تایید میکند که چندین فروند موشک اتمی از آمریکا به سوی اتحاد جماهیر شوروی شلیک شده است.
این رویداد پس از حمله موشکی شوروی به یک هواپیمای مسافربری رخ داده بود که بیش از 250 نفر که بسیاری هم آمریکایی بودند کشته شدند و فضای میان دو کشور به شدت متشنج بود و مطابق دستورات نظامی سرهنگ پتروف، که فرمانده وقت آن قرارگاه اتمی بود، پس از دیدن آن نشانهها باید مقدمات پاسخ اتمی علیه آمریکا را فراهم میکرد، ولی به دلایلی گمان میکند که این نشانهها ناشی از خطای دستگاه است و پس از مدتی هم صحت این گمان تایید میشود. اگر حمله اتمی شوروی رخ داده بود، آمریکاییها هم مقابلهبهمثل میکردند و معلوم نبود که امروز جهان با چه وضع وحشتناکی مواجه بود.
اینها بدان معنا نیست که از گذشته و تاریخ نمیتوانیم درس بگیریم، ولی حسرت گذشته را خوردن جز اینکه از حال و آینده غافل شویم نتیجه دیگری ندارد. با حسرت خوردن نمیتوان قوه تخیل را تقویت کرد و ذهن خود را به پرواز درآورد. حسرت خوردن نسبت به تاریخ بیش از آنکه قوه تخیل را قدرت بخشد، انسان را دچار توهم میکند. برای آنکه قدرت تخیل بیابیم، چارهای نیست جز آنکه خود را در موقعیت کنشگران قرار دهیم و براساس معیارها و عقلانیتِ زمانِ رویداد، به قضاوت بنشینیم و از طریق تفهم ببینیم که انسانهای گذشته چرا و تحت چه شرایطی چه تصمیماتی گرفتهاند و در پی شکافتن کدام سقف و درانداختن چه طرحی بودهاند؟
آیا امروز که نسبت به گذشته مینگریم قادر هستیم با معیارها و ارزشها و دانش و تجربه کنشگران همان زمان و نیز با توجه به ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، رفتار و اعمال آنان را نقد و رد کنیم یا برحسب نتیجه امروزمان درباره آنان قضاوت میکنیم؟
اگر شما بودید، با سرهنگ پتروف که براساس ضوابط باید برای حمله اتمی آماده میشد ولی این کار را نکرد چه رفتاری میکردید؟ آیا او انسان وظیفهشناس و درسترفتاری بود؟ مسلما خیر. ما نمیدانیم چرا و براساس چه معیاری چنین تصمیمی را گرفته بود، ولی هرچه بود بشریت امروز مرهون این وظیفهنشناسی اوست! ممکن بود که او اشتباه کرده بود و وظیفهاش را در حفظ جان اتباع کشورش نادیده میگرفت، ولی به هر دلیلی این کار را نکرد. پس اگر زندگی امروز ما مرهون وظیفهنشناسی یک افسر است، آیا بدبختی و فلاکت ما هم میتواند ناشی از وظیفهشناسی یک افسر دیگر باشد؟ اینجاست که کار قضاوت تاریخی بیش از آنچه در آغاز گمان میکنیم، پیچیده میشود و حسرت گذشته را خوردن نتیجهای ندارد.
در تاریخ خودمان هم میتوانیم مواردی از این قبیل را بیابیم. مثلا در تاریخ اسلام، اگر مسلم ابن عقیل، ابن زیاد را در خانه هانی میکشت، آیا تاریخ به گونه دیگری رقم نمیخورد؟ اگر سلطان محمد خوارزمشاه هیات حسن نیت مغولها را قتل عام نمیکرد، آیا مغولها رو به سوی غرب و ایران میآوردند و آن جنایات را مرتکب میشدند؟ اگر با شعار جمهوری رضاخان مخالفت نمیشد، ایران چه سرنوشتی داشت؟ اگر در سال 1327، ترور شاه موفق بود چه اتفاقی برای ایران میافتاد؟ اگر مصدق در مواجهه با کودتا چنین و چنان میکرد، یا امیرکبیر در برابر ناصرالدینشاه رفتار دیگری میداشت، چه میشد؟ در جهان معاصر هم اگر ولیعهد اتریش ترور نمیشد، آیا جنگ جهانی اول پیش میآمد؟ اگر برخورد چمبرلین با هیتلر سختگیرانه بود، آیا همچنان شاهد جنگ جهانی دوم بودیم؟ اگر ترورهای هیتلر موفق بود، جهان به چه صورتی درمیآمد؟ و الی آخر...
واقعیت این است که اگر بخواهیم برای این رویدادها حسرت بخوریم، شاید لازم شود که از چندینبرابر اقدامات احتمالی و بدتر دیگری که میتوانست رخ دهد و رخ نداده، نیز خوشحال باشیم.
بهعلاوه میتوان از تعداد بیشتری از اقدامات ناخوشایندی خوشحال بود که رخ دادند، ولی در مسیر نادرستی قرار نگرفتند و در واقع تهدیدی بودند که به فرصت تبدیل شدند.
نکته مهم دیگری که در حسرتهای تاریخی باید به آن توجه داشت، استمرار منطقی تاثیرات یک اقدام تاریخی است و این تا حدی متفاوت است با اثرات رویدادهای غیرتاریخی. برای نمونه بارها دیده شده که یک اتفاق مشابه برای دو نفر که از بسیاری جهات شبیه یکدیگرند، دو اثر مغایر هم برجای میگذارد، زیرا آن دو نفر به دو گونه متفاوت با آن رویداد مشابه، مواجه شدهاند.
بنابراین، بسیاری از رویدادهای تاریخی مثل توپی هستند که وقتی به هوا پرتاب میشوند تا به زمین برسند صدها بار چرخ زدهاند، البته منظورم این نیست که هر اتفاقی میتواند هر نتیجهای را در درون خود نهفته داشته باشد و این ما هستیم که میتوانیم با رفتار خود یکی از این نتایج (از بد تا خوب) را آشکار کنیم، ولی نفی این گزاره بدان معنا نیست که معتقد باشیم، هر رویداد تاریخی فقط و فقط یک نتیجه قطعی میتوانسته داشته باشد و گریزی از آن نبوده است.
نکته دیگر این است که اگر بعضی از رویدادهای تاریخی رخ نمیداد، ممکن بود پیامدهای دیگری ایجاد میشد که لزوما از پیامدهای آن رویداد بدتر یا بهتر نبود.
بنابراین قضاوت قطعی کردن درباره رویدادهای تاریخی برحسب نتایجی که گمان میکنیم محصول آنهاست، بسیار سخت است و باید با احتیاط صورت گیرد. از این رو، و با توجه به این نکات میتوان نتیجه گرفت که حسرتهای تاریخی چندان واجد اعتبار و دقت نیست، زیرا تاریخ میتوانست از اینکه هست هم بدتر باشد، بهویژه در 70 سال اخیر که دنیا وارد عصر اتم شده است.
برای نمونه باید خیلی خوشبخت باشیم که آن افسر روسی از انجام وظیفهاش استکاف کرد، وقتی در سال 1983 مشاهده کرد که نشانههای کامپیوتری تایید میکند که چندین فروند موشک اتمی از آمریکا به سوی اتحاد جماهیر شوروی شلیک شده است.
این رویداد پس از حمله موشکی شوروی به یک هواپیمای مسافربری رخ داده بود که بیش از 250 نفر که بسیاری هم آمریکایی بودند کشته شدند و فضای میان دو کشور به شدت متشنج بود و مطابق دستورات نظامی سرهنگ پتروف، که فرمانده وقت آن قرارگاه اتمی بود، پس از دیدن آن نشانهها باید مقدمات پاسخ اتمی علیه آمریکا را فراهم میکرد، ولی به دلایلی گمان میکند که این نشانهها ناشی از خطای دستگاه است و پس از مدتی هم صحت این گمان تایید میشود. اگر حمله اتمی شوروی رخ داده بود، آمریکاییها هم مقابلهبهمثل میکردند و معلوم نبود که امروز جهان با چه وضع وحشتناکی مواجه بود.
اینها بدان معنا نیست که از گذشته و تاریخ نمیتوانیم درس بگیریم، ولی حسرت گذشته را خوردن جز اینکه از حال و آینده غافل شویم نتیجه دیگری ندارد. با حسرت خوردن نمیتوان قوه تخیل را تقویت کرد و ذهن خود را به پرواز درآورد. حسرت خوردن نسبت به تاریخ بیش از آنکه قوه تخیل را قدرت بخشد، انسان را دچار توهم میکند. برای آنکه قدرت تخیل بیابیم، چارهای نیست جز آنکه خود را در موقعیت کنشگران قرار دهیم و براساس معیارها و عقلانیتِ زمانِ رویداد، به قضاوت بنشینیم و از طریق تفهم ببینیم که انسانهای گذشته چرا و تحت چه شرایطی چه تصمیماتی گرفتهاند و در پی شکافتن کدام سقف و درانداختن چه طرحی بودهاند؟
آیا امروز که نسبت به گذشته مینگریم قادر هستیم با معیارها و ارزشها و دانش و تجربه کنشگران همان زمان و نیز با توجه به ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی، رفتار و اعمال آنان را نقد و رد کنیم یا برحسب نتیجه امروزمان درباره آنان قضاوت میکنیم؟
اگر شما بودید، با سرهنگ پتروف که براساس ضوابط باید برای حمله اتمی آماده میشد ولی این کار را نکرد چه رفتاری میکردید؟ آیا او انسان وظیفهشناس و درسترفتاری بود؟ مسلما خیر. ما نمیدانیم چرا و براساس چه معیاری چنین تصمیمی را گرفته بود، ولی هرچه بود بشریت امروز مرهون این وظیفهنشناسی اوست! ممکن بود که او اشتباه کرده بود و وظیفهاش را در حفظ جان اتباع کشورش نادیده میگرفت، ولی به هر دلیلی این کار را نکرد. پس اگر زندگی امروز ما مرهون وظیفهنشناسی یک افسر است، آیا بدبختی و فلاکت ما هم میتواند ناشی از وظیفهشناسی یک افسر دیگر باشد؟ اینجاست که کار قضاوت تاریخی بیش از آنچه در آغاز گمان میکنیم، پیچیده میشود و حسرت گذشته را خوردن نتیجهای ندارد.